پدرش مخالف ورود علی به ارتش بود و دوست داشت تمام دارائی مان را بفروشیم و برایش
هزینه کنیم تا او در رشته ریاضی تحصیل کند، چون ریاضیاش بسیار خوب بود. پدر
برایاینکه خودش نظامی بود و از این شهر به آن شهر میرفت و سختیهای زیادی
میکشید، نمیخواست فرزندش هم همان راه را ادامه بدهد، ولی شهید بسیار به ورود به
ارتش و تحصیل دردانشکده افسری علاقه داشت. بچهتر که بود، به پدرش در اواخر دوره
خدمت پدرش در ارتش، یک جفت چکمه نظامی داده بودند.علی همان زمان گفت:
"اینچکمهها را برای من نگه دارید. " و به این شکل اعلام علاقه کرد، میگفت: "
پدر! خدمت، خدمت است، حال میخواهد در ارتش باشد یا جای دیگر. هیچ فرقی ندارد در
کجا باشیم و خدمت کنیم. " دوست نداشت کسی عیب ارتش را بگوید و بدگویی کند و آنها
را از این کار نهی میکرد.آن زمان همسایهای داشتیم که از ارتش بدگویی می کرد.
میگفت: "آقای عزیز! این حرفها را نزنید. هرچه باشد ارتش مملکت ماست. ما باید
آبادش کنیم و به آن خدمت کنیم. " از ویژگیهای او، نظم عجیب و حساس بودن به
کارهایش بود. خود را مسئول و موظف به انجام کارها و وعدههایش میدانست. صیاد شیرازی
منبع :
شاهد یاران / روایت مادرش