پایگاه شهید بهرامی آبادان

مسجد الرسول (ص) - شهرستان آبادان

پایگاه شهید بهرامی آبادان

مسجد الرسول (ص) - شهرستان آبادان

خاطره ای از شهید صیاد شیرازی

پدرش مخالف ورود علی به ارتش بود و دوست داشت تمام دارائی مان را بفروشیم و برایش هزینه کنیم تا او در رشته ریاضی تحصیل کند، چون ریاضی‌اش بسیار خوب بود. پدر برای‌اینکه خودش نظامی بود و از این شهر به آن شهر می‌رفت و سختی‌های زیادی می‌کشید‌، نمی‌خواست فرزندش هم همان راه را ادامه بدهد، ولی شهید بسیار به ورود به ارتش و تحصیل دردانشکده افسری علاقه داشت‌. بچه‌تر که بود، به پدرش در اواخر دوره خدمت پدرش در ارتش‌، یک جفت چکمه نظامی داده بودند.‌علی همان زمان گفت: "این‌چکمه‌ها را برای من نگه دارید. " و به این شکل اعلام علاقه کرد‌، می‌گفت‌: " پدر! خدمت‌، خدمت است‌، حال می‌خواهد در ارتش باشد یا جای دیگر. هیچ فرقی ندارد در کجا باشیم و خدمت کنیم‌. " دوست نداشت کسی عیب ارتش را بگوید و بدگویی کند و آنها را از این کار نهی می‌کرد.آن زمان همسایه‌ای داشتیم که از ارتش بدگویی می کرد. می‌گفت‌: "آقای عزیز! این حرف‌ها را نزنید. هرچه باشد ارتش مملکت ماست‌. ما باید آبادش کنیم و به آن خدمت کنیم‌. " از ویژگی‌های او، ‌نظم عجیب و حساس بودن به ‌کارهایش بود. خود را مسئول و موظف به انجام کارها و وعده‌هایش می‌دانست.  صیاد شیرازی
منبع : شاهد یاران / روایت مادرش

خاطره ای از شهید روحانی عبدالله میثمی

بند هفت، هفت تا اتاق داشت و یک سالن بیست مترى. جا نبود. دو طرف راه روى دومترى را هم تخت زده بودند. تخت هاى سه طبقه آهنى کف چوبى، با یک پتو که هم زیرانداز بود، هم بالش، هم روانداز. تازه واردها باید روى زمین مى خوابیدند. تخت مال سابقه دارها بود. عبداللّه شب ها جایش را مى داد به یکى از تازه واردها. مى گفت نصفه شب که مى خواهد از تخت بیاید پایین براى نماز، سر و صدا مى شود. اما روزها جاش طبقه ى سوم تخت بود. مى نشست آن بالا و کتاب مى خواند.   عبدالله میثمی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران